عصب شناسی الهیات(رابطه دین و تجربیات معنوی با عصب شناسی)

نشست “عصب شناسی الهیات” در روز پنج شنبه ۵ اسفند در سالن نشستهای مجمع عالی حکمت با حضور کارشناسان مدعو حجج اسلام آقایان شاکرین و قائمی نیا و دکتر مرصعی برگزار شد.
در ابتدا حجت الاسلام دکتر جعفری مدیر گروه فلسفه دین مجمع عالی حکمت به بیان اهمیت و ضرورت این موضوع پرداخت . ایشان رابطه علم و دین را از مهمترین مباحث عصر حاضر دانسته و رابطه میان الهیات و علم عصب شناسی را یکی از مصادیق بارز و پر چالش این عرصه معرفی نمودند که مصادیقی از این چالشها را می توان، دیدگاه علیّت مغز برای تجربة دینی، ناشی دانستن تجربة دینی از آسیب مغزی یا اختلال عصبی و ادعای تاثیر داروهای روانگردی و مواد مخدّر در پیدایش تجربة دینی دانست که هر کدام با رویکردی فیزیکالیستی، جایگاه متعالی و ارزش معرفتی باورها و رفتارها و نیز تجربیات دینی را زیر سوال می برند و همین اهمیت و ضرورت توجه ما را از بعد فلسفی و الهیاتی به این مقوله مضاعف می نماید.
در ادامه حجت الاسلام دکتر قائمی نیا ضمن بیان توضیح مفهومی اصطلاح عصب شناسی الهیات و اصطلاحات مشابه، به بیان تاریخچهای از بحث پرداخته و شروع این بحث را از زمان ارسطو و افلاطون دانسته که به رابطه بین مغز و ادراک پرداخته است. در دوران جدید، دکارت با طرح بحث دوآلیسم و رابطه بین نفس و بدن، به نحوی رابطه بین مغز و ذهن را زنده کرد و البته در قرن بیستم با طرح نظریات فیزیکالیستی، مقوله رابطه سلسله اعصاب با حالات ذهنی و تجربیات معنوی به عنوان یک موضوع جدی وارد عرصه اندیشه شد و اولین بار هم هاکسلی اصطلاح عصب شناسی الهیات را طرح نمود که یک نگاه الهیاتی یا فلسفی نیست بلکه یک نگاه و تحلیل علمی است.
ایشان علم عصب شناسی شناختی را تلفیق بین علم اعصاب و روانشناسی شناختی دانسته که مبتنی بر سه پیش فرض فیزیکالیسم، طبیعتگرایی و تحویلگرایی است که علوم شناختی ذهن هم به تبع همین نگاه شکل گرفته و دو نگرش در آن شکل گرفت: یکی نظریه کامپیوتری ذهن (مبتنی بر هوش مصنوعی) و دیگری نظریه بدن مندی ( مبتنی بر عصبشناسی).
آقای دکتر مرصعی نیز شکل گیری علم اعصاب مدرن را مربوط به دهه ۵۰ ـ ۶۰ قرن بیستم مطرح کردند که در دهه ۸۰ به شکلگیری نوورو ساینس و علوم شناختی منجر شد. این علم به ناگهان دچار انبساط و توسعه شده و ارتباطات میان رشتهای آن، رشتههایی نظیر نورو فلاسفی، نورو اپیستمولوژی، نورو اثیک را رقم زد. ایشان نظریات ناظر به عرصه عصب ـ الهیات و ارتباط علم اعصاب با دین را سه نظریه ذیل دانست:
الف) دیدگاهی که حالات معنوی را ناشی از بد عملکردی مغز و حالتی بیماریگونه نظیر صرع میداند (مانند مایکل پرسینگر). این دیدگاه بر این باور است که با شناخت نقاط خاص مغزی مرتبط با احساسات دینی، میتوان این حالات را به صورت صناعی ایجاد نمود و لذا کل این حالات و تجارب را توهم تلقی میکند.
ب) دیدگاهی که معتقد به یک نحوه همبستگی حالات روحی و معنوی با فعالیتهای مغزی و سیستم عصبی بوده و البته به تجربیات معنوی نگاه مثبت دارد و معتقد به تحویل این حالات به نورولوژی نیستند. ( مانند نیوبرگ و بورگارد) این دیدگاه، گفتوگوی بیشتر میان این دو عرصه را به نفع دین میدانند.
ج) دیدگاهی که هیچ ارتباطی بین نورولوژی و الهیات قائل نیست .
در ادامه حجت الاسلام دکتر شاکرین با ذکر این نکته که در عصبشناسی الهیات، هم باورهای دینی و هم تجارب و احساسات دینی مورد نظر است و لذا بحث فقط محدود به تجارب دینی نیست. ایشان در مقام نقد دیدگاه تحویلگرا که در صدد است تجارب دینی را به فعالیتهای مغزی فروبکاهد، نکات متعددی را مطرح کردند از جمله:
- نورو تئولوژی نمیتواند ادعا کند که نواحی مغزی و فعالیتهای الکترومغناطیسی علت تامه و منحصره حالات معنوی است و شواهد کافی علمی برای اثبات آن را ندارد.
- به هیچ وجه نمیتوان از ارتباط اعصاب با حالات روحی، عدم واقع نمایی این حالات و تجربیات را نتیجه گرفت. عصب شناسی نمیتواند در مورد واقعیات خارجی این حالات، حکمی صادر نماید زیرا شانیت قضاوت در این عرصه را ندارد.
- مطالعات عصب شناختی نسبت به واقعیات دینی خنثی و لا ادری گر است و لذا نمیتواند عقاید و باورهای دینی را تضعیف و یا حتی تقویت کند و الان هم بیشتر عصب شناسان به این سمت گرایش پیدا کردهاند و این نگاه غلبه دارد.
در ادامه کارشناسان جلسه، به برخی شبهات دیگر در این عرصه پاسخ داده و آوردهها و چالشهای نوروتئولوژی را برای اندیشه دینی برشمرده و نیز به مسالههای قابل توجه و خلأهای فراروی محققان این رشته اشاره نمودند