نفس و اختلالات عصبی- روانی؛ تبیینی نوخاستهگرایانه و صدرایی
انواع آسیبهای مغزی و عصبی (از جمله اختلال هویت تجزیهای، اسکیزوفرنی، تغییرات خُلقی و مانند آن) بر تباهشدن و دگرگونشدن ِکیفیاتِ حیاتی، حالاتِ ذهنی و شخصیتی، و حتی انگارۀ نفس و «خود» تأثیر مستقیم دارد. مشاهدۀ این تأثیرات، دستاویز نظریات گوناگونی دربارة وجودِ نفس و مفارقتپذیری آن (از نفی وجود خود/ذهن/نفس و یا نفی تجرد خود/ذهن/نفس تا نفیِ بقای نفس مجرد آن) شده است. چارچوب نظری و مفهومی نوخاسته گرایی و حکمت متعالیه، قابلیتی دارد که میتوان از آن در تجزیه و تحلیل این مسئله بهره برد و نگاهی فراتر از ابزارگراییِ دوگانهانگاران، بهعنوان یک راهکار کلی دربارة تأثیر اختلالات عصبیِ فیزیکی بر نفسِ مجرد ارائه داد. با اذعان به نوخاستهگرایی جوهری و همسوبودن آن با نظریۀ جسمانیةالحدوث صدرایی، و عبور از دیدگاه نوخاستهگرایی ویژگیهای صرف، میتوان گفت که بدن و دستگاه پیچیدة عصبی بر اساس میزان تکامل و پیچیدگیاش، موجب نوخاستگیِ (حدوث) مراتبی از نفس (از نوخاستگی مرتبة گیاهی تا مرتبة وجود لنفسه و خودآیین) و نوخاستگیِ ویژگیهای حیاتی، ذهنی و روانی متناسب میشود. به سبب این همبستگی و تعامل علّیِ نوخاستهگرایانه، انواع آسیبهای عصبی، مادامیکه نفسِ انسان در مرتبه نباتی، تعلق ذاتی به بدن دارد و در مرتبۀ تجرد جوهری، تعلق عارضی به بدن دارد، موجب نوخاستگیِ اختلالات روانی بهعنوان ویژگیهای مختلکننده برای جوهر نفس و نیز فروخفتگیِ برخی ویژگیهای ذهنیِ نوخاسته میشود؛ بدون آنکه وجودِ بسیط، لنفسه، خودآیین و مفارقتپذیرِ نفس نفی و تباه شود.

اسناد
پیوست | اندازه |
---|---|
نفس و اختلالات عصبی- روانی؛ تبیینی نوخاستهگرایانه و صدرایی | 796.51 کیلوبایت |
موضوع
قالب
لینک متن مقاله